جدول جو
جدول جو

معنی غنچه دل - جستجوی لغت در جدول جو

غنچه دل
تنگدل، دلتنگ، ملول
تصویری از غنچه دل
تصویر غنچه دل
فرهنگ فارسی عمید
غنچه دل
(غُ چَ / چِ دِ)
تنگدل و منقبض. غنچه خاطر. (بهار عجم) (آنندراج). رجوع به غنچه خاطر شود
لغت نامه دهخدا
غنچه دل
تنگدل حزین ملول غنچه دل
تصویری از غنچه دل
تصویر غنچه دل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
روشن ضمیر، روشن روان، مقابل مرده دل و افسرده دل، خوشحال، شاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه ای
تصویر غنچه ای
کوچک و زیبا مثلاً لب های غنچه ای
فرهنگ فارسی عمید
(غُ چَ / چِ دَ هََ)
بمعنی غنچه دهان. رجوع به غنچه دهان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ / کِ دَ)
کنایه ازجمع شدن و گرد شدن. (انجمن آرا) (از برهان قاطع). کنایه از خویش را فراهم آوردن. (آنندراج) :
عندلیبی که در خیال گل است
هر کجا غنچه میشود چمن است.
صائب (از بهار عجم) (آنندراج).
، متأمل شدن. تفکر و تأمل. رجوع به غنچه گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ /چِ لَ)
آنکه دهان وی تنگ و لبانش فراهم آمده بسان غنچه باشد. لقب محبوب و معشوق:
ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی
و ای ماه روزوش ز شبستان کیستی ؟
خاقانی.
عنوان بود نمک چش مکتوب سربمهر
زآن غنچه لب وظیفۀ من یک سخن بس است.
صائب (از بهار عجم).
مینای غنچه پر ز شراب تبسم است
امشب کدام غنچه لب از گلستان گذشت.
شوکت (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(زِ دَ / دِ دِ)
مقابل افسرده دل و مرده دل. (آنندراج). شاد و مسرور. مقابل افسرده دل و مرده دل. (فرهنگ فارسی معین) :
تنم را در قناعت زنده دل دار
مزاجم را به طاعت معتدل دار.
نظامی.
من بدو زنده دل چو شب به چراغ
او بمن شادمان چو سبزه باغ.
نظامی.
عاشقان زنده دل بنام تواند
تشنۀ جرعه ای ز جام تواند.
عطار.
زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا زنده دل هر دو جهان کرد.
عطار.
ذرات را بوجد در آورد آفتاب
یک زنده دل تمام جهان را کفایت است.
صائب (از آنندراج).
، پیری که دارای هوا و هوس جوانان باشد، صالح. متقی. (ناظم الاطباء) :
دعای زنده دلانت رفیق باد وقرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه.
سعدی.
که پیش اهل دل آب حیات در ظلمات
دعای زنده دلانست در شب تاری.
سعدی.
دعای زنده دلانت بلا بگرداند
غم رعیت درویش بر دهد شادی.
سعدی.
، روشن روان. روشن فکر. (فرهنگ فارسی معین) :
تن زنده دل خفته در زیر گل
به از عالم زنده و مرده دل
دل زنده هرگز نگردد هلاک
تن زنده دل گر بمیرد چه باک.
سعدی (بوستان).
، عارف. عاشق. شیفتۀ عشق:
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است.
سعدی.
به خاکپای تو سوگند و جان زنده دلان
که من به پای تو در مردن آرزومندم.
سعدی.
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
خوشحال، روشن ضمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه لب
تصویر غنچه لب
آنکه دهانش تنگ و لبانش بسان غنچه فراهم آمده، معشوق محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
به صورت غنچه درآمدن، جمع شدن گرد شدن خویشتن را فراهم آوردن، تامل کردن متفکر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه دهن
تصویر غنچه دهن
زیبارویی که دهان وی بسان غنچه گل باشد، معشوق معشوقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
قلب حيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
Lively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
vivant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
活発な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
প্রাণবন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
زندہ دل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
ร่าเริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
활발한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
נמרץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
живой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
जीवंत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
levendig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
vivace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
animado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
活泼的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
żywotny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
жвавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
lebendig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنده دل
تصویر زنده دل
animado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی